زندگی توی قوطی کبریت ، حبس های ابد نمی خواهد
شاعری جذر و مد نمی خواهد !
شعر گفتن ، بَلَد نمی خواهد !
زور گفتن به هرکس و ناکس ،
راحت است و عدد نمی خواهد !
تکل از پشت و این پنالتی ها ،
بحث داغ و نود نمی خواهد
شاعری جذر و مد نمی خواهد !
شعر گفتن ، بَلَد نمی خواهد !
زور گفتن به هرکس و ناکس ،
راحت است و عدد نمی خواهد !
تکل از پشت و این پنالتی ها ،
بحث داغ و نود نمی خواهد
کی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر
به داماد خود این چنین زد تشر
الهی که پنچر شود چرخ هات
عوارض دوچندان بیاید برات
پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
گشته اسباب غرور و دل خوشی
شوهری چاق و سیاه وجوش جوشی
بادماغ پهن خود چون سنگ پا
زهره ازهر کس برد بایک نگا
چون که چشمش لوچ و مخمورو لوند
حسن من یک باشداوبیند به چند
گشته اسباب غرور و دلخوشی
یک زن لاغر سیاه و کشمشی
با قدی چون نردبانی بر چنار
کی توانم راه رفتن در کنار
دستها چون بیل و ناخن دسته بیل
در تنم خنجر کند چون سیخ و میل